سفارش تبلیغ
صبا ویژن
(جمعه 85/8/26 ساعت 10:56 صبح)
.::19::.
 

 

با تو رفتم

بی تو        باز آمدمممم

از سر کوی او...... دله دیووانه...........

پنهان کردم در خاکستر غم

آنهمه  آرزو ... دله  دیوووووااااانه  ..................................

چه بگویم  با من   ای دل   چه هاااا کردی ...

تو مرا با     عشق  او    آشنا کردی  ...

 

عزیزم...

اصلا وقتی میگی دلت گرفته هاااا       من اینجا دیوونه میشم...

میدونم میفهمم چقدر تو سختی هسی...میدونم تنهایی. ...

 منم اگر چه تنهام اما تنهایی رو دوست دارم چون لحظه لحظه اش خاطرات تو رو تازه می کند...

 

اینو نگم چی بگم ؟؟؟؟

ای بابا میبینی ......مثلا اومدم شاد بنویسم و به اینجا رنگه شادی بدم هاااا

نگا  چی نوشتم...

ولی عیب نداره چیزی نمونده...ایشالا کمتر از ? ماه دیگه میبینیم هم رو...

اون وقته که میترکونیم :دی

تلافیه  همه دوریا و  و سختی ها و تنهایی ها

و بیرون نرفتن ها و با هم نبودن ها و ندیدن ها و نبوسیدن ها و دل تنگی ها و ..... رو در میاریم.

 

<><> به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام      دل تو را می طلبد دیده تو را میجوید <><>

 



* در مورد عکس باید ببخشید که زدم تو جاده خاکی..

خیلی عکس رو دوست دارم دلم میخواست یه روز بزارمش.

 





(جمعه 85/8/26 ساعت 10:56 صبح)
.::19::.
 

 

با تو رفتم

بی تو        باز آمدمممم

از سر کوی او...... دله دیووانه...........

پنهان کردم در خاکستر غم

آنهمه  آرزو ... دله  دیوووووااااانه  ..................................

چه بگویم  با من   ای دل   چه هاااا کردی ...

تو مرا با     عشق  او    آشنا کردی  ...

 

عزیزم...

اصلا وقتی میگی دلت گرفته هاااا       من اینجا دیوونه میشم...

میدونم میفهمم چقدر تو سختی هسی...میدونم تنهایی. ...

 منم اگر چه تنهام اما تنهایی رو دوست دارم چون لحظه لحظه اش خاطرات تو رو تازه می کند...

 

اینو نگم چی بگم ؟؟؟؟

ای بابا میبینی ......مثلا اومدم شاد بنویسم و به اینجا رنگه شادی بدم هاااا

نگا  چی نوشتم...

ولی عیب نداره چیزی نمونده...ایشالا کمتر از ? ماه دیگه میبینیم هم رو...

اون وقته که میترکونیم :دی

تلافیه  همه دوریا و  و سختی ها و تنهایی ها

و بیرون نرفتن ها و با هم نبودن ها و ندیدن ها و نبوسیدن ها و دل تنگی ها و ..... رو در میاریم.

 

<><> به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام      دل تو را می طلبد دیده تو را میجوید <><>

 



* در مورد عکس باید ببخشید که زدم تو جاده خاکی..

خیلی عکس رو دوست دارم دلم میخواست یه روز بزارمش.

 





(جمعه 85/8/26 ساعت 10:56 صبح)
 

 

یار سفر کرده ی من

منو ببر از این دیار

دلتنگم از دوریه تو

بی تو منم یه بی قرار

واسه دل خسته ی من

 مرحم یاد تو بسه

تو این روزای شب زده

چشمات واسم همه کسه





مخواهید با کلاس شوید (جمعه 85/8/26 ساعت 10:54 صبح)

 

اگر شما ذاتا" انسان با کلاسی هستید که هیچ !!! در غیر این صورت باید از هر فرصتی برای نشان دادن این موضوع استفاده کنید . شاید باورتان نشود ولی شما می توانید از جراحت خود نیز برای کلاس گذاشتن استفاده کنید فقط کافیست جواب های زیر را با اندکی قیافه موجه بیان کنید:
اگر شصت پای شما زیر اجاق گاز گیر کرده و شما ان را باند پیچی کرده اید هر گاه علت آن را از شما جویا شدند باید جواب دهید : "موقع تکان دادن پیانوی بابام پام مونده زیرش"
اگر صورت شما بر اثر جوشکاری زیر آفتاب سوخته باید بگویید : "از اسکی آخر هفته نمی توانم بگذرم"
اگر به خاطر تک چرخ زدن با موتور براوو جلوی مدرسه دخترانه به زمین خورده اید در جواب باید بگویید : "با موتور هزار داداشم تو جاده چالوس تصادف کردیم"
اگر انگشت دست شما به ماهیتابه پیاز داغ چسبیده علت آن را چنین بیان کنید : "دیشب با قهوه جوش اینجوری شد"
اگر بر اثر ضربه ی چکش ناخن شما شکسته باید بگویید : "به سیم گیتارم گیر گیر کرده"
اگر بر اثر زد و خورد در صف روغن کوپنی زیر چشم شما کبود شده جوابتان این باشد : "چند روز پیش توپ تنیس به صورتم خورد"
اگر صورت شما بر اثر خوردن خرمای خیرات و چای و شیرینی مملو از جوش شده علتش را چنین وانمود کنید: "که خواهرتان از هلند شکلات زیادی اورده است"
اگر مینی بوس شما در جاده خاکی چپ کرد و حسابی مجروح شدید بسیار عصبانی بگویید : "الکی می گویند زانتیا ایربگ داره "
اگر کف دست شما به قوری سماور چسبید بگویید:"حواسم نبود میله ی شومینه زیادی داغ شد"
اگر موها و ابروهای شما در چهار شنبه سوری سوخت جواب دهید:"بچه همسایه را از میان شعله های آتش بیرون کشیدم!


ببینم شما اینقدر بیکلاس بودی که همه اینو خوندی ؟




بسوری ای دل دیوونه (جمعه 85/8/26 ساعت 10:52 صبح)
(¯`v´¯)
`*.¸.*´
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
_____****__________**** _______
___***____***____***__ *** ____
__***________****_______***____
_***__________**_________***___
_***_____________________***___
_*** _______بسوزی ای دل___***___
__***___________________***____
___***_________________***_____
____***_____LOVE!_____***______
______***___________***________
________***_______***__________
__________***___***____________
____________*****______________
_____________***_______________



مرگ و زندگی من (جمعه 85/8/26 ساعت 10:52 صبح)

        همه از مرگ میترسندومن اززندگی

 

 سمج خودم.


چقدر هولناک است وقتیکه مرگ آدم را پس

 

 میزند.دو هفته پیش

 

بود در روزنامه خواندم که در اتریش کسی

 

سیزده بار به انواع

 

گوناگون قصد خودکشی کرده و همه مراحل

 

آنرا پیموده:خودش

 

 را دار زده ریسمان پاره شده و یا خودش را

 

در رودخانه انداخته

 

 او را از آب بیرون آورده اندوغیره.....بالاخره

 

برای آخرین

 

بار خانه را که خلوت دیده با کارد آشپزخانه

 

همه رگ و پی

 

خودش را بریده و ایندفعه سیزدهم میمیرد!


این به من دلداری میدهد!


کسی تصمیم به خودکشی نمیگیرد خود

 

کشی با بعضی ها هست.

 

 در خمره و در سرشت آنهاست و نمی

 

تواننداز دستش

 

بگریزند.این سرنوشت است که فرمانروایی

 

دارد ولی در همین

 

حال این من هستم که سرنوشت خودم را

 

درست کردهام و حا لا

 

دیگر نمی توانم از دستش بگریزم و از خودم

 

فرار بکنم.


باری چه میشود کرد؟ سرنوشت پر زورتر از

 

من است.

 

 

نا آمدگان اگر بدانند که ما - از دهر چه

 

میکشیم نایند دگر

 

 

 

 

 

 





(جمعه 85/8/26 ساعت 10:52 صبح)

عشق با یک لبخند شروع میشه

وبا یک بوسه رشد میکنه

 و با یک اشک تموم میشه





بیا با من باش (جمعه 85/8/26 ساعت 10:52 صبح)
شب آمد عشق با هر نفس در سینه ام جوشان تر شد گویی آتشفشانی باز دلش گرفته و راهی

جز خالی کردن بغض چندین سالش نداره آره عشق با هر نفس تو وجودم بیشتر شد دلم خسته

از این بهونهاست عشق برای هر جوانی نیست عشق بچه بازی نیست عشق شور شوق جوانی نیست

عشق شادی بخش دل هر پیرست اره قلب من پیره اما این عشق باعث شادی من نشد بلکه باعث

شد فراق من از این دنیا شد شوق عشق مرا به عرش رساند اما این چه عشقیست که مرا از

عرش به فرش رساند الان که دارم مینوسیم به خدا رو فرش هم نیستم الان زیر زمینم اره

زیر زمین نه این تقدیر نیست نه این رسم سرنوشت که اونی که عاشق میشه همیشه با غصه

زندگی کنه اره من نویدم همونی که غصه تو صداش از دنیا بریده از همه چی بریده و تنها

آرزوش خوشبختی معشوقشه معشوقی که حتی برای این عاشق بیچاره کوچیکترین ارزشی قائل

نیست نمی دونم دیگه چی بگم اما الان میرم اما بازم میام پس فعلا



(جمعه 85/8/26 ساعت 10:51 صبح)




(جمعه 85/8/26 ساعت 10:51 صبح)




<   <<   11   12   13   14      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 19 بازدید
    بازدید دیروز: 1
    کل بازدیدها: 85922 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من

  • عـــــشــــق
    مــهــرشــــاد
    مهربون با مرام
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •