سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فقط ده دقیقه (جمعه 85/8/26 ساعت 2:44 عصر)
فقط 10دقیقه رفتم و کنارش نشستم و به همان جایی که او نگاه میکرد نگاه کردم. بعد از ده دقیقه بلند شد و رفت. ده دقیقه ی بعد یکی دیگر آمد و کنار من نشست و به همان جایی که من نگاه میکردم نگاه کرد. بعد از ده دقیقه بلند شدم و راه افتادم که بروم دستم را گرفت و گفت: من اشتباه تو رو تکرار نمیکنم. دستش را فرو برد لای موهای پشت سرم و چنگشان زد. سرم را کشید طرف صورتش و آرام زمزمه کرد: دوستت دارم بیشتر از ده دقیقه.

 

                                                       DanY





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 19 بازدید
    بازدید دیروز: 5
    کل بازدیدها: 85670 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من

  • عـــــشــــق
    مــهــرشــــاد
    مهربون با مرام
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •