همه از مرگ میترسندومن اززندگی
سمج خودم.
چقدر هولناک است وقتیکه مرگ آدم را پس
میزند.دو هفته پیش
بود در روزنامه خواندم که در اتریش کسی
سیزده بار به انواع
گوناگون قصد خودکشی کرده و همه مراحل
آنرا پیموده:خودش
را دار زده ریسمان پاره شده و یا خودش را
در رودخانه انداخته
او را از آب بیرون آورده اندوغیره.....بالاخره
برای آخرین
بار خانه را که خلوت دیده با کارد آشپزخانه
همه رگ و پی
خودش را بریده و ایندفعه سیزدهم میمیرد!
این به من دلداری میدهد!
کسی تصمیم به خودکشی نمیگیرد خود
کشی با بعضی ها هست.
در خمره و در سرشت آنهاست و نمی
تواننداز دستش
بگریزند.این سرنوشت است که فرمانروایی
دارد ولی در همین
حال این من هستم که سرنوشت خودم را
درست کردهام و حا لا
دیگر نمی توانم از دستش بگریزم و از خودم
فرار بکنم.
باری چه میشود کرد؟ سرنوشت پر زورتر از
من است.
نا آمدگان اگر بدانند که ما - از دهر چه
میکشیم نایند دگر
|